دُردانه ئ من
دُردانه ئ من
از هر دری صحبتی؟

شبلی نزد جنید بغدادی رفت و گفت :« گویند گوهر حقیقت نزد تو است ، آن را یا به من بفروش و یا ببخش » جنید گفت اگر بخواهم که  بفروشم، تو بهای آن را نداری  و از عهده پرداخت آن بر نمی آیی ، و اگر بخواهم که آن را رایگان به تو دهم ، قدر آن را نخواهی دانست ؛ زیرا :

 هرکه او ارزان خرد ، ارزان دهد / گوهری ، طفلی به قرصی نان دهد

شبلی گفت : پس تکلیف من چیست ؟

گفت : « در صبر و انتظار باقی بمان  و بر این درد ، بسوز و بسار ، تا شایسته آن شوی ، که چنین گوهری را جز به شایستگان و منتظران صادق و دلخسته ندهند »



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نوشته شدهیک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, توسط سیده ک آبیار
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.